قابل توجه مادران و پدران آذربايجاني كه به فرزندشان زباني به غير از زبان مادري مي آموزند.
یازار : aydin
زبان مادري و روان شناسي رشد
هنوز امروز نيز در ميان مردم اين باور شيوع دارد كه كودكان زبان مادري خود را از طريق تقليد والدين، مادران شيري و يا از طريق همنوعانشان در كوي و بازار ياد مي گيرند.منظور اين است كه كودكان به نوعي زبان را با مشابه سازي ياد مي گيرند. اين انديشه تا سال ،1957 حتي در ميان دانشمندان زبان شناس نيز رايج و داير بود و برخي از رفتار شناسان بر آن بودند كه كودكان از طريق ارتباطات رفتاري زبان مادري خود را ياد مي گيرند. اما همه اين نظريه ها ، فرضيه ها و انديشه هاي عوامانه و رايج در سال 1957 يك دفعه با نظرات يك زبان شناس جوان و نسبتا گمنام تغيير كرد. اين جوان نابغه كسي جز نوام چامسكي نبود كه نظريه ريشه دار و قوي خود را بيان و عيان نمود و اعلام كرد كه زبان مادري همچون گنجينه اي در وجود نوزاد هنگام تولد نهفته است. نوزادي كه همراه خود زندگي را آورده ، سرمايه اي به نام زبان مادري در درون او جا خوش كرده است. سرمايه اي كه بالقوه است، ذاتي است ، اوليه است و نيز مقدم بر تولد او. و اين زبان با پيجيدگيهاي خود در ساختار مغزي كودك در حال جوشش است. به سخني كودك به طور فطري يا ارثي سرمايه اي را به همراه دارد كه مي خواهد از سود آن بهره مند گردد و در زندگي از اين سرمايه معنوي، ذاتي، فطري و به سخن برخي از دانشمندان" ملكوتي" برخوردار گردد. زبان مادري تنها دارائي كودك هنگام تولد است، ظرفيتي است كه كودك آن را به همراه خود دارد.
زبان مادري يا زبان اول بستري است آماده كه كودك بر آن بستر مي خرامد و با آن نيازهاي خود را هنگام رشد برطرف ميكند.هر گونه خلل در اين دارائي زبان مادري، كودك را از مسير رشد طبيعي باز مي دارد. فراگيري زبان مادري توسط كودك همان مسير و فرايند را طي نمي كند كه بعدها جوان ميل به يادگيري زبان دوم يا زبان بيگانه را مي كند.مفهوم هويت و پيوند آن با زبان مادري از همين نكته آغاز مي گردد كه كودك در بستر زبان مادري تمام صداها، گريه ها و اشارات خود را سازمان ميدهد؛ زباني كه از درون به كودك الهام مي گردد، زباني كه دروني است. همين جا به يك نكته اشاره شود كه يادگيري زبان مادري همان روندي را دنبال نمي كند كه فرد در بزرگسالي بخواهد زبان ديگري را ياد بگيرد ، چرا كه يادگيري مهارتهاي بيرو با استخراج سرمايه زباني از درون متفاوت است؛ موضوعي كه بيشتر به آن پرداخته مي شود.
نظريه چامسكي يك مرحله بسيار مشاجره آميزي آفريد. و انقلابي در عرصه زبان شناسي پديد آورد. من از لابلاي نظريات بديع اين انديشمند به اهميت زبان مادري اشاره ميكنم. وقتي كه چامسكي بالاخره در سال 1964 كتاب معروف خود موسوم به" جنبه هاي تئوري نحو" را منتشر كرد نظرياتش از آن زمان به طور عام و گسترده مقبوليت علمي محافل آكادميك را به همراه داشته و حقانيت آنها پذيرفته شده است. بنا ير اين چامسكي آغازگر دوره جديدي در عرصه زبان شناسي و زبان مادري از دهه شست قرن گذشته بوده است.
بايد اشاره نمود كه در دورانهاي كهن مبحث يادگيري زبان مادري براي كودكان نظرات ديگر انديشه ورزان و فلاسفه را نيز جلب كرده بود. قرنها پيش افلاطون نيز همان پرسش را داشت كه چگونه ممكن است كودكي كه حتي نمي تواند بند كفش خود را ببندد بتواند صرف و نحو پيچيده زبان مادري را از همان اوان كودكي فرا بگيرد، در حالي كه كودكان در مرحله رشد "پيشازباني" قرار دارند. و نيز محقق شده است كه در لايه هاي مغزي كودكان يك دايره لغت غني از زبان مادري نهفته است. و از اين جاست كه كودك قادر است با دستكاري و استفاده از همان گنجينه غني لغات جملات پيچيده اي را بسازد. زبان مادري مهارتي مثل يادگيري رانندگي، آشپزي يا گلدوزي نيست و يا مهارتي همچون يادگيري رياضيات هم نيست. در سنين كودكي نمي توان اين مهارتها را به كودكان ياد داد.زبان مادري همچون دايه اي است كه كودك را لحظه به لخظه نوازش مي دهد و كودك با موسيقي صداها و الحان زبان مادري تنفس كرده رشد مي كند. اما آنچه زبان شناسان را در حيرت فرو برده و آنها را مجذوب خود مي كند اين است كه چگونه ممكن است كودك از همان اوان خردسالي توان واژه سازي داشته و ساختارهاي نحوي زبان مادري خود را بداند. نوام چامسكي حدود نيم قرن پيش توجه جهانيان را به اين پرسش مهم و معمائي معطوف نمود، پرسشي كه تا آن زمان به طور فريبنده اي پاسخ بسيار ساده و ابتدائي داشت.
تفاوتهاي فراواني وجود دارد بين پروسه هاي فراگيري زبان مادري و يادگيري زبان دوم. اينجا به يك سخن فوق العاده مهم كه معمولا ورد زبانهاست خاصه ورد زبان كساني كه براي توجيه محروميت زبان مادري اقليتها بيان مي كنند اشاره مي شود. و آن اينكه زبان تنها وسيله است و فرقي نمي كند كه كودك با چه قراردادي منويات خود را ابراز دارد. حال آن كه تحقيقات علمي نشان مي دهد كه زبان مادري جز دروني كودك است، با او زاده مي شود حتي انديشه و تفكر او را شكل مي دهد. از همين جاست كه روشن مي شود پروسه يادگيري زبانها يكسان نيستند. زبان مادري را كودك نه از بيرون بلكه از درون خود استخراج مي كند و فرا مي گيرد، سپس ساختارهاي نحوي و دستوري آنرا گسترش داده و به طور ژنريك واژه سازي مي كند. بنا بر اين هر گونه محدوديت در پروسه يادگيري زبان مادري پروسه رشد و نمو كودك را مختل مي كند و ضربات سهمگين به قوه ادراك و روان او وارد مي سازد. به اين صورت كه كودك بايد بتواند به طور طبيعي با زبان مادري و زبان اول خويش رشد كند و به مرور ساختارهاي زبان مادري خود را عميقتر كند و بعد مهارتهاي دستوري و نحوي را هنگام يادگيري ساير زبانها به آنها برگردان نمايد. كودك تا 5 سالگي با زبان مادري خود درگير و سرگرم نثبيت ساختارهاي دستوري آن و تماس با محيط و افزايش دايره لغات و دروني كردن زبان است . مرحله بعدي است كه كودك با تسلط به اين ساختار و كسب هويت زبان مادري به يادگيري زبانهاي بيگانه مي پردازد.
نكته مركزي گفتمان عالمان زبانشناسي اين است كه فراگيري زبان مادري يك دوره و يا فرآيند ناخودآگاهي است كه كودك به طور خود به خودي از محل ذخيره ارثي زبان مادري واژه سازي و جمله سازي مي كند و آمال و آرزوهايش را در قالب زبانش ابراز مي دارد.(در جوامع چند زباني كه يك زبان بر ديگر زبانها ارجحيت داده مي شود مقام و منزلت زبان مادري و ديگر زبانهاي عير رسمي ناديده گرفته شده و انكشاف نمي يابد.) تاسف اور است كه در ايران نيز بخش اعظم عالمان زبان شناسي به اين نكته به ندرت پرداخته اند، در حالي كه در مباحث مربوط به هويت ملي اين نكته از اهميت زيادي برخوردار است.) بر عكس زبان مادري، فرايند يادگيري زيان بيگانه و زبان دوم و سوم روند آگاهانه، انتخابي دارد.كودك زبان مادري خود را بعدا بر نميگزيند بلكه با اين زبان و اجزا آن زاده مي شود. خواه اين زبان به حالت فعال و ديناميك در آيد و يا اينكه در درون كودك خاموش و پاسيو گردد. كودك در مرحله يادگيري زبان مادري دنبال فعل و فاعل و درست كردن گرامر و ساختار ئستوري نيست. زبان مادري مرحله فراگيري مهارت كلامي، مكالمه و دريافت پيامهاست كه كودك در درون خود نهفته دارد. در دوره فراگيري زبان مادري زمينه ها و محتواي زبان از اهميت بيشتري برخوردار است. هر چه محيط بيرون و پيرامونيان در تمرين زبان مادري كودك تلاش كرده و نقش حمايتگرانه داشته باشند كودك با سرعت بيشتر مفاهيم را استخراج مي كند و به مرحله اي مي رسد كه زبان خود را به طور آگاهانه جهت بيان منويات خود به كار گيرد موضوعي كه در زبان دوم نياز و ضرورتي ندارد. به سخني زبان مادري يا زبان محلي كودك به مرور نوعي هويت و شخصيت و شناسائي به كودك القا ميكند.كودك با توجه به جغرافياي تاريخي محل زيست خويش به مرور صاحب لهجه ويژه زبان اصلي خود مي گردد؛ لهجه اي كه با خصلتهاي آنتروپولوژيك كودك مرتبط است و نوعي تاريخ زندگي و مضامين فرهنگي را با خود حمل مي كند. از اين جا روشن مي گرددكه يادگيري زبام مادري و شكوفائي كودك در دامن اين زبان نوعي ضرورت محسوب مي گردد كه در ذات يادگيري كودك وجود دارد و در روند يادگيري كودك به مرحله سلاست زباني مي رسد در صورتي كه اين روند مختل نگردد ومراحل خود را به طور طبيعي سير نمايد.
مراحل يادگيري زبان مادري بغايت مهم هستند، جرا كه هر گونه ممانعت يا محدوديت بيروني و تحميلي در خانه يا جامعه ميتواند روند رشد كودك و تكامل شخصيت و اتگا به نفس او را مختل و مخدوش نمايد. اين مراحل به اين صورتند كه يكي پس از ديگري در زندگي كودك فرا مي رسد:
- مرحله ما قبل زماني
- دوره گريه كردن
- مرحله بغبغو كردن همانند پرندگان
- دوره ورور كردن و نامفهوم صدا در آوردن
- مرحله ابراز ترمهاي دو كلمه اي
- مرحله صحبت تلگرافي
- مراحل اوليه رشد زباني
- مرحله بلوغ زبان مادري
بايد تاكيد گردد كه اين مراحل يادگيري مختص زبان مادري يا زبان اول كودكان است. هر كودكي به طور نورمال براي رشد و نمو قواي ذهني و دماغي و فاكولته هاي فكري خويش اين مراحل را هر چه با سهولت و پشتيباني والدين و محيط بگذراند در شكل گيري هويت و انسجام شخصيتي او مفيد خواهد بود. دهها مطالعه در مورد كودكان سرخ پوستان كه ساكنين اصلي نوار قطبي در امريكاي شمالي هستند انجام شده و اثرات مخرب نظامهاي آموزشي استعمارگران اروپائي و ميسيونرهاي امريكائي و كانادائي كه روند آموزش زبان مادري اين كودكان را مختل كرده اند روشن شده است كه در ادامه نوشتار به آن اشاره خواهد شد.
دوره اوليه فرگيري "زبان مادري" به دوره اي معروف است كه به نام "مرحله سكوت" نام گذاري شده، دوره نسبتا طولاني كه كودك (نوزاد) اصلن كلمه اي بالفعل ندارد بلگه فقط گريه مي كند، اين گريه نوعي ابراز وجود است، در دو مرحله بعدي صداهاي مشخص و جداگانه كه مرتبط با آغاز يادگيري زبان است شروع مي گردد.كودك در آن مرحله اولين كلماتش را در قالب صداها بيان ميكند. مكالمه با "تك كلمه" به دوره "هولوفراستيك" معروف است. از اين دوره دايره لغت كودك آغاز به فزوني مي گيرد و تا 28 ماهگي كودك زبان مادري خود را در اين مرحله فرا مي گيرد و به مرحله اي مي رسد كه "براون و فريزر" در سال 1963 براي اولين بار از ترم"صحبت تلگرافي" ياد مي كنند.در اين دوره كودك قواعد دستوري را نمي داند و فقط با اداي يك كلمه محوري همراه با يك يا دوكلمه كمكي منظور خود را بيان ميكند.براي مثال"ماما رفتن فروشگاه". صحبت تلگرافي گرامر خاص خود را دارد به ويژه در عرصه ساختار نحوي.كلمات محوري جايگاه پي در پي و اصلي را در جمله اشغال مي كنند و نظام كلمات نظم جمله بزرگسالان را منعكس ميكند.تنها با اين فرق. در مرحله صحبت تلگرافي كلماتي كه از نظر معنائي اهميت زيادي ندارند، حذف مي شوند. در پنج سالگي ، اگر مسير يادگيري زبان مادري مختل نگردد، كودكان به مرحله مهارتهاي زباني بزرگسالان مي رسند و تنها تجربه لازم است تا زبان خود را تكامل بخشند و به زير و بم زبان مادري خويش دست پيدا كنند.( حال كودكاني را حساب كنيد كه در اين مراحل با شماتت زباني و خجلت يادگيري زبان مادري روبرو مي شوند و آن گاه وقتي به سن 5 سالگي رسيدند كه مرحله تمرين زبان مادري به شيوه نوشتاري و زمان ورود كودك به عنوان يك شهروند به جامعه است از اين حق محروم شده باشد و جامعه زبان و موجويت آنان را همان گونه كه هستند پذيرا نباشد.سيليا هق براون استاد دانشگاه در كانادا تز دكنراي خود را در زمينه محروميت زباني كودكان سرخ پوست و نحوه برخورد استعماري مدارس شبانه روزي كه ميسيونرهاي كليسا اداره مي كردند نوشته است. پيامدهاي سياست موسوم به linguicide يا قتل و عام زباني را در اينده كودكان برسي كرده است كه اعراض از مدارس، بدبيني، خشونت، بيسوادي و بيكاري و ديگر مضارهاي اجتماعي است)
به هر حال مرحله صحبت تلگرافي هنوز در اولين مراحل پيشرفت صدائي و فنوتيك است.كودكان براي تسلط به زبان مادري و رسيدن به سلاست در زير و بم صداها و بخش كردن كلمات چند هجائي از مراحل متعددي عبور مي كنند كه شامل ساده كردن كلمات چند بخشي، جايگزيني يا حذف يا ساده كردن كلمات صدادار يا چند بخشي. اين پروسه به آن معناست كه كودك براي تسهيل صحبت به زبان مادري برخي از حروف بيصدا را حذف مي كند. براي مثال براي گفتن كلمه "نگهدار" " گهدار" مي گويد .يا به جاي خانه "آنه" يا به جاي stop فقط top مي گويد.يا در روند يادگيري زبام مادري ترجيح مي دهد بخشي از كلمه يا نامي را حذف كند. سنگ را "سن" مي گويد. يا در مواردي صدائي را با صداي ديگري جايگزين مي كند كه فقط مادر در يك پروسه مكالمه مي تواند اين جزئيات را بفهمد..تحقيقات نشان مي دهد كه دوره آموزش زبان مادري پروسه پيچيده، زيبا و با ارزشي است بچه ها در اين دوره قادر مي شوند كه به مرور مشابهات صدائي را اصلاح كنند در حالي كه هنوز قادر به تكلم نيستند. براي مثال كودك خردسالي به ماهي كوچك پلاستيكي خود به جاي واژه انگليسي "فيش" كلمه "فيس" را بيان مي كند. و وقتي بزرگسالي اعتراض كرده و آن را "فيش" بنامد، كودك مي گويد: آن "فيس" است. وقتي هم بزرگسالي آنرا "فيش" نگويد كودك با احترام ميگويد"درست است، آن "فيس" مال من است.
هر چه قدرت و بارآوري نحوي و لغوي در فراگيري زبان مادري افزايش يابد به همان اندازه جملات كودكان كاملتر مي شود و آنان به ابعاد گرامري كلام توجه مي كنند. اين وضعيت در سنين 30 ماهگي رخ مي دهد. در اين مقطع از پيشرفت و رشد كودكان، آنها عادت مي كنند كه مفاهيم جديد را در پاسخ به سوالات به طور آري يا نه به كار گيرند.و وقتي بخواهند افعال كمكي را به كار ببرند آنها بدون تغيير در ساختار جمله اين افعال را داخل جمله قرار مي دهند.براي مثال? Can he can look كه فعل كمكي can 2 بار آمده است. تنها چند ماه طول مي كشد تا به طور كامل استفاده مناسب از افعال كمكي را ياد گيرند. پرسشها بين سنين 2 تا 4 سالگي شروع مي شود.
حال به اين نكته بپردازيم كه چرا نظريه معروف در آموزش زبان مادري يا زبان اول موسوم به آموزش از طريق تقليد پدر و مادر غير قابل پذيرش به نظر مي رسد. اگر واقعا قرار بود كودكان زبان مادري را تنها از طريق معلومات زباني كه از طريق بزرگسالان مي شنوند ياد بگيرند چگونه مي توانيم اشتباهات مكرري را كه به خاطر تعميمهاي مضاعف پديد مي ايد توضيح دهيم. ميبيند كه كودكان هنگام صحبت ، خود به خود جمله درست مي كنند و بي توجه به كلام ديگران حتي جملاتي يا كلماتي بيان مي كنند كه هر گز از هيچ كسي تا به حال نشنيده بودند. براي مثال در زبان انگليسي كه علامت فعل باقاعده در گذشته و اسم مفعول ed است كودك بدون توجه به اينكه فعل بي قاعده است هنگام مكالمه به آخر فعل بيقاعده نيز ed اضافه مي كند she holded the baby rabbits. در حالي كه هرگز در سخنان بزرگسالان همچو تركيبي وجود نداشته و از كسي آنرا نشنيده اند كه تقليد نمايند.حتي همچو جمله بندي ابداعي در كودكان كر نيز شنيده مي شود. آنها ساختار گرامر را از اجزا زباني كه به طور نهفته دارند استخراج مي كنند.
روشن است كه چشمه جوشان زبان مادري كودك را همواره در درون خويش مي پرورد و كودك به طور غريزي اين ميراث مادري را با خود حمل ميكند هر چند كه به مرحله شكوفائي نرسد. در همچو شرايطي محدوديتهاي اجتماعي در عرصه دسترسي كودكان به زبان و ادبيات كتبي زبان مادري خويش سبب مي شود كه هويت و كيستي كودكان از طريق ادبيات شفاهي و موسيقي محلي ابراز گردد. از سوئي ادبيات مرثيه و عزاداري كه بيشتر جنبه ديني دارد به گوش مي رسد. كودكان ، به ويژه كودكان مناطق روستائي ار حضور در مدارس اعراض مي كنند و يا در مسير آموزش به زبان غير مادري از پشت ميز مدارس فاصله مي گيرند. بي جهت نيست كه كودكان روستائي و فرزندان ايلات و عشاير كه به مدرسه نرفته و يا از آموزش به دور بوده اند، از همان سنين كودكي سرودهاي عاشقي، (ماهنيلار) و آوازهاي فولكلوريك غني ملت خود را سينه به سينه مي آموزند بي آن كه آموزگاري داشته باشند. در واقع روزگار اموزگار آنهاست. بنابر اين در ممالك چند زباني و مولتي كالچر كه رسميت يك زبان آموزش زبانهاي ديگر را به عقب ميراند تنها ادبيات شفاهي مردم رشد مي كند و اين همان زبان مادري است كه كودك همچون روخانه اي در آن شناور است.بي جهت نيست كه سازمان ملل و ارگانهاي آن روزي را به عنوان روز جهاني زبان مادري (21 فوريه) نام نهاده اند.چرا كه داشتن جامعه اي سالم و به دور از تنشهاي قومي و سمت گيريهاي قبيله اي در گرو پذيرش هويت و كيستي همه صاحبان زبانها و فرهنگهاي گوناگون است.زبان مادري چون به ذات هر انسان و ملتي بر مي گردد از حساسيت بيشتري برخوردار است.
عده اي از صاحب نظران فراگيري زبان مادري را از طريق تقليد به شيوه ديگري بيان مي كنند كه با واقعيات رابطه اي ندارد. آنها بر آنند كودكان از ظريق آنالوژي يا مشابه سازي جمله مي سازند.اين نظريه ها در باره آموزش زيان مادري از كمبودهاي زيادي برخوردار است.تنها مشابه سازي نيست كه كودكان را قادر مي سازد جمله بسازند بلكه تمام تحقيقات نشان مي دهد كه كودكان زبان مادري خود را در ناخودآگاه خويش به عنوان"دارائي زباني جهاني" Universal Linguistic Properties” دارند. يعني كودك خصيصه ها و كاراكترهاي زبان مادري خويش را نهفته در درون دارد. ممكن است انسان به طور منطقي هنگام صحبت اشتباه گرامري داشته باشد، اما كودكي كه بتواند به طور نورمال و در آتمسفري آزاد همان گنجينه دروني خويش را شكوفا سازد از همان اوان كودكي به سلاست زباني مي رسد و هر چه امكان ديالوق و تنفس زبان مادري در عرصه هاي شكفت انگيز خلاقيت زباني باز باشد، كودك در رشد خويش موفقتر خواهد بود.بنابراين گذار از دوران كودكي در سنين 5 سالگي به دوره آموزش كلاسيك و مكتوب وقتي براي كودكان مطلوب، نورمال، سازنده و راحت خواهد بود كه كودكان با ذهن روشن و فعال خويش ابتدا در اتمسفر زبان اصلي و مادري خويش بتوانند به ادبيات كتبي دسترسي پيدا كنند، اورتوگرافي زبان خويش را ياد بگيرند و در جوار همن زبان كه نوعي دارائي جهاني است زبانهاي ديگر را نيز بياموزند. اين جا ميتوان به نظريه دورانساز نوام چامسكي و انقلاب زبان شناسي او پي برد و همين خصيصه است كه بشريت مترقي و ارگانهاي سازمان ملل آموزش به زبان مادري را از ابتدا.ي ترين حقوق اوليه و فطري كودكان دانسته اند.
فرضيه زبان آموزي چامسكي در مورد دروني و ذاتي بودن زبان مادري بر پايه چندين مشاهده از حقايق غير قابل انكار در عرصه فراگيري زبان مبتني است:
- تمام كودكان زبام مادري خود را، بي توجه به ميزان بهره هوشي شان، فرا مي گيرند.
- كودكان زبان مادري را به راحتي و بي هيچ اموزگاري ياد مي گيرند و جملات و كلماتي بيان مي كنند كه قبلا از كسي نشنيده اند.
- كودكان زبان مادري را در يك دوره كوتاه ياد گرفته و به سلاست مي رسند.زبان مادري را جزئي چدائي ناپذير از خود مي دانند.
- لازم نيست كسي زبان مادري را به كودكان ياد بدهد و به طور رسمي آموزش ببينند، تنها آموزش زبان كتبي و مهارتهاي بعدي است كه نياز به آموزشگر دارد.
-زبان يك سيستم بغايت پيچيده است كه كودكان اين سيستم پيچيده زبان مادري را به آساني فرا مي گيرند.
كودكان سيستم زبان مادري را از يك مقدار داده هاي كم و ناچيز و غير سيستماتيك ياد مي گيرند.
- زبان مادري را كودكان تنها از طريق تقليد ديگران ياد نمي گيرند؛ و آموزش زبان مادري از طيق تقليد بزرگسالان نقش كمتري در اين روند دارد.
- پروسه يادگيري زبان اصلي پروسه ا ي است فعال كه نيازمند و در برگيرنده رياضيات مغز است.
از اين مشاهدات چامسكي نتايج زير را اخذ نمود:
كودكان وقتي به دنيا مي آيند داراي ابزار فراگيري زبان مادري در مغز خود هستند.اين قسمت را نمي توان در مغز نشان داد اما به نظر مي رسد كه در شبكه هاي نورولوژيك مغز جا دارد.
--تنها ارتباط با محيط كافي است كه كودكان زبان مادري را ياد بگيرند.اولين برداشت و نتيجه گيري چامسكي از اين درك ناشي مي شود كه لايه هاي مغزي به مناطق مختلفي تقسيم مي شود و lad يا لايه مغزي فراگيري زبان نيز جزئي ازين قسمت است. همانند يادگيري قدم زدن، يا رشد اعضا مكان و جايگاه انساني زبان در ژنهاي ما نهفته است و ما هم چنان كه طراحي شده ايم تا راه برويم نه اينكه از درختان بالا برويم در وجود ما اين خصلت نهفته است كه سخن بگوئيم. بايد تاكيد گردد كه فرا گيري زبان مادري برخلاف روند يادگيري زبان بيگانه كه نوعي نيازمند آگاهي از پروسه هاي يادگيري است همانند رشد و نمو فيزيكي انسان است كه امري است طبيعي و روشن.
زبان مادري همان طور كه بيان گرديد جز لاينفك هر كودكي است.غير رسمي بودن زباني از رسميت آن نمي كاهد. نمونه اش هندوستان و آفريقاي جنوبي است كه دهه ها زبانهاي مردم اين ممالك حالت غير رسمي داشتندو استعمار با محروميت زباني در صدد هويت زدائي و استحاله فرهنگي بود كه در پايان كار مردم به پيروزي دست يافتند و صاحب خانه وزبان خويش شدند.
زبان چون سند موجوديت ملل و اقوام است نوعي در استمرار تمدن بشري و غناي آن نيز سهيم است. ادبيات رنگارنگ و غني جهان امروز حاصل خلاقيت و شكوفائي زبانهاي جهانست.زبانها در كنار همديگر موزائيك زيبائي از اشتراك مساعي تمدنها را به نمايش مي گذارند. زبانها و هويتها نه در برابر و تقابل با يك ديگر بلكه در كنار همند وخواهان همزيستي و وام دهي و وام گيري از يك ديگر. اين تنها جباران تاريخند كه هويتها را در برابر هم قرار مي دهند و بر طبل خشونت قومي مي كوبند. آموزش زبان مادري حق مسلم هر كودك است و اين مقوله هيچ رابطه اي با مسائل سياسي و مقولاتي از قبيل جدائي طلبي ندارد.هيچ كودكي ، داراي هر زباني كه باشد نبايد از اين موهبت طبيعي محروم گردد. دكتر آيرملو در اولين همايش پزرگداشت زبان مادري كه در تبريز برگذار شد با استناد به آيه اي از قران كريم كه ذكر ميكند : " اي مردم، ما شما را از مذكر و مونث خلق كرديم، و شما را در قالب ملتها و قبايل قرار داديم تا همديگر را بشناشيد..." به اهميت آموزش زبان مادري اشاره نمود كه مورد توجه همگان قرار گرفت.
زبانها نافي و دافع هم نه بلكه مكمل يك ديگرند. اندكي توجه به ريشه زبانها نشان مي دهد كه تمدن بشري ابتدا با يك زبان آغاز شده و نظريه "مونو ژنس"Monogenese گوياي همين واقعيت است.بر اساس درك جديد از داده هاي علمي بود كه چامسكي نظريه خود را پي ريخت و اعلام كرد همه كودكاني كه چشم به جهان مي گشايند داراي يك گرامر عمومي مشترك از نظر زبانشناسي هستند.از اين منزلگاه است كه هر كودك زبان مادري خود را در محل زيست خويش بازآفريني مي كند و طي چند پروسه كه خودش طي ميكند زبان مادري خود را به طور شفاهي بي هيچ آموزگاري فرا مي گيرد و آماده مي شود كه از 5 سالگي با اين نعمت فطري و تنها ميراث مادري يا محيطي جهان را تبيين كند و پا به مرحله جديد در يادگيري مهارتهاي كتبي زبان بپردازد.لذا زماني كه قومي يا مردمي كودكانش از اين "حق طبيعي" محروم باشند پيامدهاي همچو محروميتهائي در تمام عرصه هاي اجتماعي و زندگي رواني و معنوي كودك بر جا خواهد ماند.
سالهاست كه اهميت آموزش به زبان مادري نظر مسئولين آموزشي و متخصصين را در جهان به خود جلب كرده است.خانم فين بوقاتدر Finnbogadottor، كه به سفير كبير خوش نيت زبانها مشهور شده و رئيس جمهور سابق ايسلند است در جلسه 21 فوريه، روز جهاني يزرگداشت زبان شركت كرده و زبانهاي مادري را چنين ارزش گزاري نمود: زبانها هم ابزار ارتباطي و هم بيانگر فرهنگ و هويت انساني هستند. زبانها به عنوان با ارزشترين و در عين حال شكننده ترين كنجينه هاي بشريت به شمار مي روند.براي مطالعه بيشتر در اين مورد مي توانيد به تارنماي http://webworld.unesco.org/imld/ مراجعه كنيد.
با توجه به ساختار جوامع امروزي كه عمدتا چند زباني هستند زندگي زبانها در كنار يكديگر به نوعي غناي فرهنگي جامعه ياري مي رساند و در توليد فرهنگ و ادبيات و پر بار شدن جو هنري و علمي فرهنگي جامعه نقش بازي مي كند. زبانها به طور طبيعي نيازهاي خود را از يكديگر برطرف مي كنند و با وام گيريها،خود را با ملزومات جهان مدرن هم آهنگ مي كنند. واژه هاي جديد ساخته مي شوند و زبانها خود را با عينيات جامعه همراه مي نمايند. از اين طريق بر هم پيونديهاي صاحبان زبانها و گويشها افزوده مي شود و هويت ملي در بر گيرنده موزائيك غني جامعه چند زباني واقع مي گردد و بر اوراق تمدن بشري و فرهنگ انساني افزوده شده، صلح و همزيستي جاي خشونت و تقابل را مي گيرد. كودك قدرت تكلم و بيان خود را از طريق تسلط به زبان مادري بهبود مي بخشد و از اين طريق تجربه ها و عواطف خود را به ديگران انتقال مي دهد.كودك در اين سن و سال روحي حساس و شكننده دارد. در مسير رشد و ياد گيري قرار دارد. حق طبيعي اوست كه همانند ميليونها كودك در محيط زبان مادري خويش حركت كند و ضمنا زبانهاي بيگانه و دوم و سوم را هم ياد بيگيرد. پروسه يادگيري زبان مادري همان گونه كه گفته شد امري است دروني، حال آن كه كودك زبانهاي ديگر را از بيرون فرا مي گيرد. حال شرايطي را در نظر بگيريد كه جلو اين رشد كودكانه را سد كند. به تاريخ اشاره شود ملموستر خواهد بود. شما جهالت و بي مسئوليتي مسئولين حاكميتي را حساب كنيد كه به سركرگردگي رضا خان دستور ممنوعيت تدريس و صحبت به زبان مادري را از طريق بخشنامه رسمي دولتي به موسسات آموزشي ارسال مي كند. در اين بخشنامه كه سند آن موجود است كودكان را از تكلم به زبان مادري خويش منع مي كنند و شرايطي فراهم مي كنند تا كودك از محيط طبيعي رشد و بازي كودكانه اش به دور باشد و ايزوله شود تا آن طور كه حاكمان وقت مي خواستند بار بيايد.
زبان مادري و عواطف كودكانه:
كودك در رشد طبيعي خود نياز به تكلم دارد و زبان مادري به طور طبيعي با ويژه گيهاي ارثي و فرهنگي خود اين نعمت را در اختيار كودكان قرار مي دهد. كودك با ارتعاش صداها هم تنفس مي كند و هم زير و بم عواطف و نيازهاي خود را ابراز مي دارد. پس بايد توجه داشت كه زبان تنها بر خلاف نظر برخي زبان شناسان ساختارگرا مجموعه اي از علائم بي جان نيست. زبان اندام انديشه ورزي كودك نيز هست. كودك بر پايه اين زبان رشد ميكند. اين مبحثي است كه برخورد جداگانه مي طلبدد.
منابع:
جوهر اصلي اين نوشتار بر تحقيقات سه دانش آموخته كلاسهاي نوام چامسكي و در واقع بر يادداشتهاي سر كلاس آنان استوار است. لورين رايس، آن بروهلر و بت اسپكر يادداشتهائي را در زمينه نظرات چامسكي و با تاييد آن نشر داده اند كه در اين نوشتار از آنها بهره مند شده ام.ضمنا از منابع زيرين نيز وام گرفته ام:
-الفباي زبان شناسي، به قلم دومسنيك منگو با ترجمه دكتر محمد تقي غياثي، ص 10-11
-مطالب يونسكو، به مناسبت روز جهاني زبان مادري