جايگاه زبان و تفكر در جامعه بشري
یازار : aydin
”زبان مادري پديده بيروني نيست. انسان با زبانش زاده ميشود، در زبانش سير ميكند و در حريم زباني خود تنفس مي كند، رشد ميكند و ميميرد. زبان هر ملتي ظرف حضور آن ملت در كره خاكي است. يعني اينكه براي شناخت ملتي بايد زبان او را شناخت”
به عامترين تعاريف انسان را موجودي ميشناسند كه انديشه ميكند و انديشه و پردازش فكر خود را از طريق زبان به ديگران منتقل منمايد. زبان به عنوان ابزار اصلي تفكر در تبيين هويت هر فرد و يا هر ملتي نقش اول اهميت را ايفا ميكند. در واقع زبان ظرف و مظروف انديشههاست و اين زبان در اشكال متنوع كتبي، شفاهي و فولكلور بروي زمين جاري ميگردد و نقش فرد يا ملتي را در ادوار مختلف تاريخي و در ازمنه متفاوت به ديگران و نسلهاي بعدي تصوير ميكند.
زبان مادري اولين دارايي ذيقيمت هر انسان و هر ملتي است كه كيستي و حضور انسان و يا مليتي را بروي سياره زمين به رسميت ميشناسد. با توجه به اين اصل مسلم زبان شناسي اجتماعي كه زبان جوهر انديشه آدمي است، كه زبان تنها قراردادهاي بي جان و كدها و رمزگان مرده نيست، بلكه زبان با مجموعه ساختار و محتوايش ترنم كننده خلاقيتهاي انديشگي و فكري انسانهاست، ميتوان به راحتي و سهولت اشاره نمود كه در خصلت شناسي جوامع بشري، بويژه در جهان بهم تنيده كنوني، شخصيت، خصايص و كاراكتر فردي و ملتي را از طريق هويت زباني او ميشناسند.
هرچه بشر حركت زبان ملتي آزاد و صلح آميز باشد و هرچه اين زبان بتواند در قالب آحاد ملتي با فراغ بال و آسودگي تنفس كند، بيافريند، آن فرد يا ملت در سير زندگي و در مسير تاريخ و در گذرگاه زمان مهر خود را بر تاريخ مي كوبند و به حيات خود ادامه مي دهند. جايگاه زبان مادري در شناخت ويژگيهاي ملتي از اين اهميت برخوردار است كه اين زبان از طريق توارث بازتاب دهنده و منتقل كننده ساختار انسان شناسانه هر مليتي در كره زمين است و بهمين سبب پاسداري از زبانهاي موجود در جهان به يكي از وظايف عمده سازمان ملل تبديل شده است. اهميت اختصاص روزي به عنوان همايش جهاني بزرگداشت زبان مادري از طرف يونيسف از اين اصل ريشه گرفته كه اقتصاد گلوبال و زبانهاي مسلط كنوني موجوديت زبانهاي به حاشيه رانده شده را تهديد ميكند.
در مبحث هويت شناسي و شناخت انسان زبان مادري جايگاه اول را اشغال ميكند. زبان مادري و تسلط به آن نوعي قدرت روحي و رواني به انسان ميبخشد و زماني كه زبان مادري به زبان اصلي آموزش، پداگوژي، زبان هنر و ادب و زبان زندگي ملتي تبديل شود، آن ملت در تببين آرزوها، در ارايه خلاقيت ها و نوآوريها و در ثبت و تحكيم هويت تاريخي خويش موفق ميشود و پيش ميرود.
با توجه به پيوندي كه زبان با تفكر دارد و زبان يك مقوله كمپلكس است كه منبع انديشه، ظرف احساسات هر فرد يا ملتي است، هرگونه ناديده گرفتن و يا كم اهميت دادن به زبان مادري ملتي نوعي كشتن تفكر و سركوب هويت و تضييع موجوديت و مدنيت فرد يا همان ملتي است كه اين امر، بديهي است تاريخ تمدن بشري را نيز به طريقي ميآزارد.
براي درك بيشتر موقعيت زبان مادري و جايگاه آن در جامعه بشري ملتي را در نظر بگيريد كه در يك جامعه چند فرهنگي زندگي ميكند و زبان، اين سند گواهي دهنده موجوديت آن ملت در حاشيه قرار گرفته باشد. يعني بنا به تصميمات قدرتمداران، غير رسمي و مهجور و واپس مانده قلمداد شده باشد. در اين وضعيت، ميتوانيد درك كنيد كه اين ملت چهره تاريخي خود را در آيينه زمان چگونه بايد منعكس كند و بازتاب نمايد. با توجه به اين اصل كه انسان در زبان زندگي ميكند و حتي لهجههاي متفاوت زباني خود نوعي نموداري از شيوههاي زيستي، معيشتي، تاريخي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي است، غير رسمي و يا ممنوع ماندن شخصيت زباني يك ملت در واقع به نوعي خاموش كردن چراغ انديشه و كشتن هويت و معدوم كردن حضور زنده، فعال و بشاش آن فرد يا ملت است. زبان با ما زاده شده است بي آنكه بخواهيم آن را ياد بگيريم. زبان مادري كه از طريق شير مادر و پيوندهاي ژنتيك در انساني زاده ميشود، تنها ابزار گفتگو نيست. زبان مادري وسيله بيروني نيست كه فرد آن را ياد ميگيرد، زبان مادري زبان خارجي نيست كه براي فرد بيگانه باشد، زبان مادري ظرف وجودي هر ملتي است كه ملت در آن زاده شده و رشد ميكند. زبان مادري در جز جز پيكره آدمي نهفته است، واژهها، اصوات، هجاها نوع معاني همه و همه با انسان زاده ميشود. لذا بهتر است ما هم همصدا با گادامر، زبان شناس معروف و مشهور لهستاني بگوييم «زبان همچون جهان هردو بيش از ما وجود داشتهاند و ما در آنها زاده ميشويم، هيچ يك تازه نيستند.» گادامر در مقاله مهم خويش تحت عنوان «انسان و زبان» (۱۹۶۶) موقعيت زبان و جايگاه آن را چنين توضيح ميدهد:
”درك اين نكته كه افق امروز بدون افق گذشته وجود ندارد، به معناي پذيرش اين نكته است كه زبان در حكم علامت يا مهر گذشته بر امروز است، به بيان ديگر زبان زندگي گذشته در زمان حاضر است. از آنجا كه افق انديشههاي ما در زباني كه به كار ميبريم بازتاب مييابد، پس ما همواره جهان خود را در زبان، و به شكلي زبان گونه باز مييابيم و باز ميشناسيم. واژه و ايژه «عيني يا حقيقي» زبان و واقعيت از يكديگر جدايي ناپذيرند و محدوديتهاي دانش ما، همان محدوديت هاي زباني است كه از آن استفاده ميكنيم. ما رابطهاي فراسوي زبان خود با جهان نداريم كه سپس آن را به ياري «ابزار» زبان بيان كنيم، جهان ما همين زبان است «زبان به هيچ روي ابزار يا وسيله نيست، ماهيت ابزار جز اين نيست كه پس از استفاده و كاربردش كنارش گذاريم، اما با واژگان زبان نميتوان چنين كرد…»۱ با مثالي روشنتر ميشود.: وقتي وارد محله چينيها ميشويد و يا به شهري وارد ميشويد كه عربند، ديگر چهره آن شهر و حقيقت ساكنان آن يا چيني است يا عربي. اين واقعيت جدا از زندگي آن دو مليت نيست، خواه زبان و فرهنگ آنها قانوني باشد خواه غير قانوني، رسمي باشد خواه غير رسمي. به سخن سادهتر، با زندگي، هويت و موجوديت ملتي نميتوان آمرانه برخورد كرد. چرا كه زبان جدا از زندگي آن فرد يا ملت نيست. انسان را زبان او محاصره كرده است. زبان مادري چيزي است كه از جوهر فرد برميخيزد، عنصري آشناست، هر ملتي با زبان خودش جهان را امضا ميكند و تفسير مي نمايد، در واقع هستي شناسي هر ملتي از ارتباط و ميزان و سطح رابطه او با زبانش و اشكال آن ميتواند مشخص باشد.
تكرار ميگويم، زبان مادري پديده بيروني نيست. انسان با زبانش زاده ميشود، در زبانش سير ميكند و در حريم زباني خود تنفس مي كند، رشد ميكند و ميميرد. زبان هر ملتي ظرف حضور آن ملت در كره خاكي است. يعني اينكه براي شناخت ملتي بايد زبان او را شناخت. بنابراين زبان هستي بخشنده براي زندگي ملتي است. شما نميتوانيد فردي يا ملتي را بدون زبان آن فرد يا ملت بشناسيد، حتي اگر آن فرد يا ملت از زبانش به ناگزير مهجور بوده باشد. با توجه به اين كه زبان ظرف آفرينش معناست و تفكر انديشه در ذات خود پروسهاي از عملكرد زبان است، ميتوان به اهميت و جايگاه زبان ملتي پي برد.
اهميت دادن يونيسف به زبان مادري از همين درك ناشي شده است چرا كه تمدن بشري از شناخت هويت ملل روي عالم شناخت زبان شناسانه دارد. براي من ترك آذربايجاني براي مثال، هرچند هم كه اين مطلب را به فارسي مينويسم، جهان معاني و احساسات با زبان مادريام مفهوم واقعي پيدا ميكند. به قول نويسنده اهل تركيه «گلهاي سرخ تركيه» از «گلهاي سرخ آلماني» سرخترند. اينجا واژه «قيزيل گول» و درك و تاويل در تفسير و برداشتي كه يك ترك از آن دارد با واژه رز قرمز انگليسي معنايي كه با يك كلمه به گل سرخ منتسب ميكنند، متفاوت است.
از درك مفهوم و جايگاه زبان در جوامع بشري برميآيد كه انتساب واژه رسمي يا غيررسمي بر زبان ملتها كه از سوي «قدرتمداران» صورت ميگيرد بايد با تدقيق صورت گيرد. چرا كه براي هر فردي يا ملتي زبان مادريشان زبان رسمي است، يعني اينكه آن ملت با آن زبان زاده شده و احاطه گشته است، خواهي نخواهي براي هر ملتي زبانش رسمي است، چرا كه هر ملت با زبانش رسما با جهان مرتبط ميشود و فكر ميكند، معنا ميآفريند و اثر برجاي ميگذارد. زبان هستي دارد و همراه هر ملتي زيست ميكند و جلو ميرود. قدرت و يا ضعف زبانها و يا طبقه بندي آنها در علوم اجتماعي و انسان شناسي يك مبحث و مقوله ديگري است،.
مهم درك مقام و اهميت هر زبان در جامعه است. مهم درك اين نكته است كه زبان هر ملتي با روح و روان آن ملت پيوسته است. هرگونه ناديده گرفتن اين اصل در واقع تضييع حقوقي اوليه آن ملت و در نتيجه ضربه زدن بر پيكر تمدن بشري است.
باري اعتلا بخشيدن به موجوديت و حضور هر انسان و يا هر ملتي در وهله اول احترام به زبان و آثار توليد شده به آن زبان نقش اوليه را بازي ميكند, چرا كه براي قدرت بخشيدن به ملتي يا فردي بايد با افكار و آمال و آرزوها و آثار خلاقه آن ملت آشنا شد و روند تفكر و خلاقيت آن ملت را با اهميت تلقي كرد. بنابراين زماني كه حضور زباني ملتي در محاق تعطيلي ميافتد و يا اشكال و ابعاد فعاليت زباني محدود ميگردد، معاني و مفاهيم و روند آفرينش متون دچار مانع ميگردد و جامعه از پيمودن روند طبيعي خود خارج ميگردد. و حاصل اين عمل بي قدرت كردن و به تعبيري نابود كردن حضور فكري آن ملت است و با توجه به اين اصل كه زبان نوعي سند هويت، و نشانه كتبي وكاراكتر تاريخي هر ملتي را مينماياند، با اعمال فشار و يا به هردليلي، با به حاشيه راندن زبان ملتي به نوعي زندگي و هويت مردم تكلم كننده به آن زبان فلج ميشود. ملت و يا فرد عليل و ذليل و خوار ميگردد. براي نمونه تاريخي ميتوان هندوستان دوران استعمار انگليس و افريقاي جنوبي دوران آپارتايد را مثال زد. استعمار بريتانيا در هندوستان براي تعميق زنجيرهاي استعماري زبان صدها ميليون انسان را نشانه رفت و در دوران آپارتايد رژيمهاي نژاد پرست، از جمله دكلرك زبان اكثريت مردم را غير قانوني اعلام كرد. با محدود كردن عرصه زبان در واقع ارتباط آن مردم با ديگران قطع ميشود، خلاقيتهاي زباني كه سند هويت و موجوديت مدني هر فردي است تعطيل ميگردد. اما تاريخ نشان داد كه نه زبانهاي مردم هندوستان نابود شد و نه اكثريت سياه افريقاي جنوبي به خاطر حاكميت رژيم نژاد پرست از صحنه روزگار زدوده شد. امروز درست يك دهه از سقوط آپارتايد ميگذرد ، و نام نلسن ماندلا همچنان بر تارك تاريخ ميدرخشد ، هر چند كه او در يك دهي زندگي بسيار ساده ولي پر باري دارد، او با يك برنامه دموكراتيك و صلح جويانه روند احياي هويت مردم افريقاي جنوبي را هموار ساخت.،چرا كه زبان مادري، زبان اصلي، زبان اولي هر فرد يا ملتي هميشه زنده و رسمي و فعال عمل ميكند، چرا كه زبان پديده دروني است. نوام چامسكي دانشمند زبان شناس، كه نظرياتش در زبان شناسي تحولي عظيم ايجاد كرد، در عرصه اهميت قدرت زبان مادري مطالب مفصلي نوشته است كه به آن در جلسات بعد اشاره خواهد شد.
** * * *
۱_نقل از كتاب “ساختار و تاويل متن،بابك احمدي،ط۵۸۰