تمسخر آذربايجاني ها در كيهان و جنبش سبز - آراز افشار

یازار : aydin

 مطلب به اصطلاح طنز روزنامه كيهان كه در آن براي تحقير موسوي، لهجه تركي اش به تمسخر گرفته شده بود، باعث شد تا در وبلاگها و سايت بالاترين دهها مطلب نوشته شود و صدها امتياز داده شود و موضوع داغي براي اين گونازتي ويمطلب به اصطلاح طنز روزنامه كيهان كه در آن براي تحقير موسوي، لهجه تركي اش به تمسخر گرفته شده بود، باعث شد تا در وبلاگها و سايت بالاترين دهها مطلب نوشته شود و صدها امتياز داده شود و موضوع داغي براي اين خبر ايجاد شود [1]. ولي با عدم واكنش آذربايجاني ها خيلي ها با تعجب از خود پرسيدند كه چرا مردم آذربايجان هيچ واكنشي به اين مساله نشان ندادند و تلاش چندين باره سبزها براي به ميدان كشاندن آذربايجاني ها بازهم بي حاصل ماند!

در اينجا مي خواهم اين موضوع را بيشتر بشكافم. آنچه كه كيهان نوشته بود، موضوع جديدي نبود و اين شيوه تحقير مخالفين در ايران به يك مساله رايج، متداول و همه گير تبديل شده است، بگونه اي كه گويا زشتي اين شيوه تمسخر به كلي از ميان رفته است. وقتي كه كساني مثل ابراهيم نبوي براي تحقير ملاحسني يا علي دايي لهجه تركي شان را به سخره مي گرفتند، گويا كسي متوجه نبود كه اين تحقير فقط متوجه ملاحسني يا علي دايي نمي شود، بلكه استفاده از لهجه براي تحقير كسي كه گيريم لايق تحقير هم باشد (هرچند من با تحقير كلا مخالفم و معتقد به تنقيد هستم)، فقط تحقير آن يك نفر نيست بلكه تحقير ميليونها تركي است كه كاملا طبيعي است كه به خاطر تفاوت بسيار زياد زبان مادري شان با زبان فارسي، آن را با لهجه خاص خودشان حرف بزنند.

آيا ايرانياني كه زبانهاي خارجي را ياد مي گيرند، آنها را كاملا بدون لهجه حرف مي زنند؟! آيا اصولا حذف كامل لهجه جز در صورت زندگي طولاني مدت در محيط يك زبان و بويژه در دوران كودكي يا نوجواني ممكن است؟! بديهي است كه چنين چيزي ممكن نيست! حال آيا تمسخر لهجه ديگران عملي شايسته است؟! آيا اگر يك خارجي وقتي با او انگليسي را با لهجه فارسي حرف مي زنيد، به جاي گوش كردن به حرف شما، سعي كند جلوي خنده اش را بگيرد و نتواند، شما چه حالي پيدا خواهيد كرد؟! اين اتفاقي است كه براي تركهايي كه لهجه دارند مدام تكرار مي شود و دليل آن وسعت جوكهاي تركي است كه در جامعه رايج است ولي انگار كسي آثار مخرب آن را بر روي فردي كه به صورت طبيعي لهجه دارد، نمي بيند.

در واقع اين جوكها آنقدر تكرار شده اند كه فرد شرطي شده است يعني به صورت ناخودآگاه وقتي لهجه تركي مي شنود نمي تواند جلوي خنده اش را بگيرد! يعني او واقعا تقصيري ندارد و نمي خواهد ادب و نزاكت را زير پا بگذارد ولي آنقدر جوك با لهجه تركي شنيده است، كه هر حرفي با لهجه تركي مي شنود، به صورت ناخودآگاه ياد جوكهاي تركي مي افتد و نمي تواند جلوي خنده اش را بگيرد! تصور كنيد معلم يا استاد دانشگاه هستيد و لهجه تركي داريد! واقعا كلاس درس برايتان جهنم خواهد بود! دانش آموز يا دانشجو به جاي گوش دادن به درس، تمام تلاشش را مي كند كه جلوي خنده اش را بگيرد و گاهي عده اي نمي توانند جلوي خنده شان را بگيرند و شما مجبور هستيد صداي آزار دهنده خنده هاي پنهاني را تحمل كنيد و يا با عصبانيت به آنها جواب بدهيد! گناه شما چيست؟! زبان مادري تان را كه نگذاشته اند ياد بگيريد و مجبور شده ايد كه با زباني ديگر تحصيل كنيد و در آن زبان هم كاملا طبيعي است كه لهجه داشته باشيد و حالا تازه بدهكار هم شده ايد كه چرا زبان غير مادري تان را نمي توانيد بدون لهجه حرف بزنيد!؟

اين مساله نابهنجار اجتماعي، در ايران كاملا عادي شده و اگر كسي به اين موضوع اعتراض كند، به تعصب و غيرت بيجا يا بي جنبه بودن متهم مي شود! تحقير كساني كه لهجه دارند فقط در جامعه و ميان مردم نيست بلكه در سينما و تلويزيون هم مدام تكرار مي شود. شخصيتهايي كه در سينما و تلويزيون ايران لهجه تركي دارند بدون استثنا يا افراد ساده لوح و بي سوادي هستند كه حضورشان در فيلم ها فقط براي نمك فيلم است و هيچ نقش جدي و اصلي در فيلم ندارند! يا افراد كودن و احمقي هستند كه در نقش كمدين ظاهر مي شوند تا مردم را بخندانند و يا اگر واقعا نقشي جدي به آنها داده شود، مثلا در فيلمهاي تاريخي، شخصيتهايي كه در فيلم، نقش منفي به آنها داده مثل ناصرالدين شاه قاجار با لهجه غليظ تركي حرف مي زنند ولي شخصيتهاي مورد احترام قاجارها مثل اميركبير كه او هم ترك بوده است، كاملا بدون لهجه و با فارسي سليس حرف مي زنند!؟

اينكه چرا اميركبير لهجه ندارد ولي ناصرالدين شاه لهجه دارد، يك حقيقت تاريخي نيست بلكه يك سياست پنهاني است كه سعي در تحقير ذاتي لهجه تركي دارد تا در كودكان ترك، حس تحقير زبان مادري شان تقويت شود و ناخودآگاه به اين نتيجه برسند كه اگر مي خواهند شخصيت مهمي مثل اميركبير شوند، بايد تلاش كنند كه فارسي را بدون لهجه حرف بزنند! البته اين مساله فقط مختص تركها نيست و حتي خانم شهزاده سمرقندي همكار تاجيكي راديو زمانه هم در اولين سفرش به تهران متوجه تحقير ساير لهجه ها در تهران شده بود و اين چنين آن را توصيف كرده است[2]:

« اولين چيزي كه دقتم را به خود جلب كرد اين بود كه همه جا به فارسي نوشته شده بود و همه فارسي حرف مي‌زدند. باور كنيد در طول سفر ۱۵ روزه خود هيچ كسي را نديدم كه به زبان غير فارسي صحبت كند. به جز دو نفر مسافران فرانسوي در موزه باستان‌شناسي تهران همه در همه جا فارسي صحبت مي‌كردند. براي مني كه در كشوري بزرگ شده‌ام كه ملت‌هاي گوناگون با زبان مادري خود از ازبكي تا قرقيزي، تاجيكي، تركمني و روسي صحبت مي‌كنند، اين غير عادي بود. به خود فكر مي‌كردم كه اين همه ترك و آذري كه در رسانه‌ها از آن‌ها مي‌شنويم كجايند؟ چرا در تهران آن‌ها را نمي‌بينم؟ سوالي كه تا به حال جواب آن را پيدا نكرده‌ام. در حالي كه لذت مي‌بردم از خط فارسي و زبان فارسي و حاكميت آن بر ديگر زبان‌هاي محلي، ته دلم چيزي مرا آزار مي‌داد. با اين عشق به زبان فارسي و شيفتگي مي‌دانستم حق ديگر ملت‌هايي كه در اين خاك عزيز به سر مي‌برند به جا آورده نشده است.

از اين‌كه من با لهجه صحبت مي‌كردم و ميزبانان من اين نگراني را داشتند كه ممكن است حرف آن‌ها را متوجه نشوم و با كمك دست و حركات‌ نالازم مي‌خواستند روشن‌تر صحبت كنند، احساس خوبي نداشتم. احساس مي‌كردم گوش مردم به لهجه‌هاي مختلف عادت ندارد. احساس مي‌كردم كه به غير از ايراني در اين جامعه ميدان به روي ديگران باز نيست. بارها در معرفي خود مي‌گفتم تاجيك از سمرقند و ميزبانم سريع تكميل مي‌كرد كه البته ايشان از اروپا آمده‌اند و در آن‌جا بزرگ شده‌اند. شايد براي كساني كه به آن‌ها معرفي مي‌شدم ارزش و قيمت من بالاتر مي‌رفت با اضافه اين نكته‌ها اما براي من برابر با آن بود كه اصليت مرا به عنوان درجه دوم و پايين‌تر از اروپايي مي‌دانند.... لهجه تهران خود انگار مي‌تواند جايگزين مدرك دانشگاه باشد.»

در واقع سبزهايي كه انتظار اعتراض تركها به مقاله كيهان را داشتند، متوجه نبودند كه خودشان بارها همين شيوه را در برخورد با مخالفانشان استفاده كرده اند! لذا اين مساله آنقدر عادي شده كه ديگر اعتراضي را سبب نمي شود بويژه آنكه كساني بخواهند مردم را به اعتراض دعوت كنند كه قبلا خودشان بارها همين شيوه ها را بكار برده اند! مساله اي كه مي خواهم روي آن تاكيد كنم اين است كه اميدوارم اين تجربه تلنگري باشد تا سبزها متوجه اشتباهات گذشته شان شوند و بدانند كه استفاده از لهجه براي تمسخر و كوبيدن رقيب، فقط تحقير آن يك نفر نيست، بلكه تحقيري است به همه كساني كه لهجه دارند. ولي متاسفانه سبزها تمسخر لهجه ملاحسني را مجاز مي دانند و آن را اصلا هم تحقير تركها نمي دانند ولي تمسخر لهجه تركي مهندس موسوي را تحقير تركها مي دانند!

اين استاندارد دوگانه و عدم صداقت است كه به تدريج دارد فاصله موجود بين آذربايجانيها و مركز نشينان را افزايش مي دهد. لطفا دقت كنيد كه حرف من اين نيست كه طنز نوشتن بر عليه ملاحسني، تحقير تركهاست، بلكه استفاده از تمسخر لهجه تركي براي كوبيدن بيشتر ملاحسني، تحقير تركهاست. چون وقتي شما بدون دخالت دادن لهجه، فقط حرفهاي بي سر و ته و غير منطقي ملاحسني را به طنز بكشيد، هيچ اشكالي وجود ندارد و تحقيري متوجه تركها نمي شود ولي وقتي همان حرفها را با لهجه تركي بنويسيد يا ادا كنيد، در واقع مي خواهيد بگوييد كه بي سرو ته بودن و احمقانه بودن حرفهاي ملاحسني به خاطر ترك بودنش و لهجه تركي اش است و اينجاست كه طنزي كه قرار بود برعليه ملاحسني باشد، به تحقير لهجه تركها و ربط دادن حماقت ملاحسني به ترك بودنش منجر مي شود. چيزي كه تاكنون بسياري آن را انجام داده اند و به هيچ اعتراضي هم پاسخگو نبوده اند!

اما قضيه طرز نگاه مركزنشينان به تركها، فقط در حد طنز و شوخي باقي نمانده است، چه اعتراف بكنيد و چه اعتراف نكنيد، اين مساله به يك باور در ضمير ناخودآگاه مركز نشينان تبديل شده كه تركها از نظر ضريب هوشي و درك مسائل عقب مانده و ناتوانند و همين موضوع باعث مي شود تا به تركها به چشم مردمي صغير و كم شعور نگاه شود كه به راحتي مي شود آنها را تحريك كرد يا فريب داد و با مقاصد خود همراه كرد! لذا هيچ يك از جناح ها و احزاب سرتاسري، چه طرفدار حكومت و چه مخالف حكومت به آذربايجان به چشم يك نيروي سياسي جدي و همتراز با خودشان نگاه نمي كنند، بلكه نگاهشان، نگاهي از بالا به پايين است و سعي مي كنند بدون دادن كوچكترين امتيازي، تنها با استفاده از روشهاي پوپوليستي، احساسات مردم عادي و عوام آذربايجاني را تحريك كنند و آنها را همانند سياهي لشگر پشت سر خودشان بكشانند!

آنها سعي مي كنند انديشمندان اين مردم را با روشهاي مختلف مثل ترور شخصيت و يا بايكوت خبري از گردونه حوادث خارج كنند و حتي كسي مثل دكتر رضا براهني را كه عمرش را در راه اعتلاي زبان فارسي گذاشته است، فقط به خاطر دفاع از زبان مادري و حاكميت ملي دوران پيشه وري، با چماق تجزيه طلب بكوبند و كسي مثل اعلمي را كه يك ترك متولد شده و بزرگ شده تهران است را هم تنها به دليل دفاع از مردم آذربايجان در اعتراضات سال 85 كاملا در ليست سياه قرار داده اند و چه نيروهاي داخل حاكميت و چه نيروهاي خارج حاكميت حاضر به ريسك ميدان دادن به اعلمي نيستند! براي كساني كه نمي دانند بايد يادآوري كنم كه هيچ يك از رسانه هاي داخلي و خارجي حتي يك كلمه در مورد كانديداتوري اعلمي ننوشتند و حتي روزنامه اعتماد ملي كروبي هم حاضر نشد فقط در يك خبر يك خطي در گوشه اي پنهان از روزنامه اش هم، اين خبر را منتشر كند! اما همان ها كانديدا شدن خانم بيات را با آب و تاب منتشر كرده بودند و همين مساله باعث عصبانيت اعلمي شده بود كه اين به اصطلاح اصلاح طلبان كه سخنان اعلمي برعليه احمدي نژاد در مجلس هفتم را در تيتر اول روزنامه هاي خود به حساب عضو فراكسيون اصلاح طلب مجلس مي نوشتند، حالا حاضر نبودند كوچكترين اشاره اي به كانديداتوري اش بكنند!

در واقع آذربايجان مي توانست يك پاي اصلي دعواي انتخابات اخير باشد، چون كانديداي مورد نظرش رد صلاحيت شده بود ولي اصلاح طلبان پيش از شوراي نگهبان اعلمي را رد صلاحيت كردند و عملا آذربايجان را خودشان در اين انتخابات كنار گذاشتند و حالا اعتراض مي كنند كه چرا آذربايجان از آنها حمايت نمي كند؟! شايد بگوييد كه موسوي هم كانديداي اصلي فارسها نبود ولي حرف من اين است كه چرا حتي پس از رد صلاحيت اعلمي، اصلاح طلبان و موسوي حاضر به اعتراض علني به رد صلاحيت اعلمي نشدند تا او را هم به اردوگاه خود بكشند و مردم آذربايجان هم در اعتراض به رد صلاحيت اعلمي، يك طرف اصلي اعتراضات پس از انتخابات باشد. البته شايد عده اي بگويند كه پس از اينهمه اتفاق، باز شما مسائل گذشته را مطرح مي كنيد و در اين وانفسا ياد طلبهايتان افتاده ايد! بحث فقط بر سر رد صلاحيت اعلمي يا عدم حمايت از مردم آذربايجان در سه سال گذشته نيست (هرچند آنها هم به خودي خود مهم اند) بلكه بحث بر سر طرز نگاه مركزنشينان به آذربايجان است.

آنها حاضر نيستند نگاه از بالا را كنار بگذارند و به تصميم و اراده آذربايجان به عنوان يك نيروي سياسي مستقل و داراي تجربه تاريخي يكصد ساله با احترام و از موضع برابر نگاه كنند! آنها همچنان تلاش دارند تا با توسل به انواع شيوه ها از 29 بهمن گرفته تا توهين روزنامه كيهان، بدون توجه جدي به خواسته هاي آذربايجان، آنها را فقط تحريك كنند و به ميدان بكشانند، بدون آنكه امتيازي بدهند! اين نگاه، فقط مي تواند نگاه يك بزرگتر به كودك خردسال و صغيري باشد كه نمي خواهد چيزي را كه كودك از او مي خواهد برايش بخرد و سعي دارد با حرفها و خريدن چيزهاي ديگر (مثل آب نبات!) توجه كودك را از خواسته اش منحرف كند!؟

همانطور كه در مقاله قبلي ام «معماي طرفداران پرشمار تراكتورسازي و واكنشهاي جنبش سبز» [3] نوشتم، خرد جمعي آذربايجان، در اين شرايط بهترين راه براي مبارزه منفي با حكومت را بازي هاي تيم فوتبال تراكتورسازي (تراختور) تشخيص داده است و هر هفته شعار ها و خواسته هاي مردم آذربايجان در اين بازيها با صداي رساتري تكرار مي شود، فقط گوش رسانه هاي جنبش سبز براي شنيدن اين فريادها بيش از اندازه سنگين است! چرا به اين تصميم و انتخاب مردم آذربايجان احترام قائل نمي شويد و سعي داريد مسائل ديگري را مطرح كنيد و موج سواري كنيد! همين هفته در بازي تراختور و سپاهان، دوباره عده بيشتري شعار مدرسه به زبان مادري را فرياد زدند [4] و خواستار آزادي عبدالله صدوقي خبرنگار آذربايجاني شدند [5] كه فقط به دليل چاپ پوسترهاي تركي تيم تراختور كه اتفاقا مجوز باشگاه را هم داشته، دستگير شده است ولي تاكنون هيچ خبري در اين مورد در رسانه هاي سبزها منتشر نشده است! آنهايي كه مي گويند چرا آذربايجان به پا نمي خيزد، چرا اين فريادها را نمي شنوند؟!

آيا مبارزه سياسي با حكومت، شاخ و دم دارد؟! در همان روز نيروهاي ضد شورش با گاز اشك آور و باتوم به مردم حمله كرده اند و عده اي هم در اين جريان زخمي و بازداشت شدند [6]. كه صحنه هايي از اين در گيري ها و فضاي پر تنش را در يوتيوب هم مي توانيد ببينيد [7-9]. آيا اينها مبارزه منفي با حكومت نيست؟ پس چرا آنها را پوشش خبري نمي دهيد و از اين حركتها دفاع نمي كنيد؟! چرا اين مبارزه در جريان را نمي بينيد و هر روز سعي داريد كه موج مصنوعي ايجاد كنيد و در نهايت هم هيچ نتيجه اي نمي گيريد و عجبا خسته هم نمي شويد و عبرت هم نمي گيريد كه بايد به خرد جمعي و تصميم مردم آذربايجان در انتخاب راه مبارزه شان احترام بگذاريد و به جاي دستور دادن كه چه بكنند و چه بگويند، اول حركتهايشان را انعكاس خبري بدهيد و بعد انتظار همدلي بيشتري از سوي آذربايجانيان در جريان ادامه مبارزاتشان با جنبش سبز داشته باشيد.

جنبش سبز هم با شعارهاي بسيار ساده مثل راي من كو شروع شد و بعد به مرگ بر ديكتاتور انجاميد. چون آذربايجان در اين حوادث تقريبا هيچ مشاركتي نداشته، ما هم بايد از شعارهاي كوچك مثل زبان مادري شروع كنيم و پس از سركوب مردم، سطح شعارها خود به خود بالا خواهد رفت و به مرگ بر ديكتاتور خواهد انجاميد. مگر همه شما ادعا نمي كنيد كه با زبان مادري هيچ مشكلي نداريد پس حداقل از اين شعارها حمايت كنيد و اگر شعارهاي ديگري هم داده شده آنها را تقبيح كنيد و به اين ترتيب سعي كنيد تا فضاي همدلي را ايجاد كنيد ولي رفتار شما اينگونه است كه تا زماني كه ياحسين ميرحسين نگفته ايد، ما را با شما كاري نيست! نكته مهم ديگر هم اين است كه حكومت سعي خواهد كرد برخي شعارها و گاه ناسزاها را كه در ورزشگاهها به نوعي عادي است، برجسته كند و مانع نزديك شدن جنبش سبز و جنبش سرخ شود. نبايد به خاطر شعارهاي نامناسبي كه عده محدودي به تحريك خود حكومت يا به تحريك برخي افراطيون سر مي دهند، كل يك حركت را زير سوال برد. بلكه بايد سعي كرد با تشويق شعارهاي مناسب و تقبيح شعارهاي نامناسب آن را اصلاح كرد. اما ببينيد واكنش برخي ها در يوتيوب در مقابل شعار مدرسه به زبان مادري چگونه بوده است [10-12].

آذربايجان در هيچ مقطعي از تاريخ دنباله رو مركز نبوده است. نه در مشروطه و نه حتي در انقلاب 57. وقتي همه عكس خميني را در ماه مي ديدند، آذربايجان هميشه پشت سر آيت الله شريعتمداري قرار داشت و بعد از انقلاب هم بر عليه خميني و ولايت فقيه اش قيام كرد و توسط طرفداران خميني هم سركوب شد. پس تلاش شما براي كشاندن آذربايجان پشت سر موسوي بيهوده است و فقط به تضادها خواهد افزود. شما بايد استقلال حركت آذربايجان را به رسميت بشناسيد و با روشنفكران آن وارد تعامل و گفتگو شويد. شما نمي توانيد روشنفكران آذربايجاني را دور بزنيد و فقط مردم عوام را مثل سياهي لشگر پشت سر خود داشته باشيد.

در حال حاضر يك جنگ سرد تمام عيار بين هواداران تراكتورسازي و نيروهاي امنيتي رژيم در جريان است ولي هيچ يك از طرفين فعلا نمي خواهد اين جنگ سرد به يك رويارويي تمام عيار تبديل شود. اين جنگ سرد شامل بستن و فيلتر كردن سايتهاي هوادارن تيم، دستگيري هاي پراكنده و شناسايي افراد فعال در هماهنگ كردن شعارها، تهيه پارچه نوشته ها، تهيه فيلم و عكس و انتشار آن و ... مي باشد. رژيم كه از طرف جنبش سبز تحت فشار است، نمي خواهد جبهه جديدي بر عليه اش در آذربايجان باز شود و مردم آذربايجان هم هنوز توانايي رسانه اي كافي براي رساندن اخبارش به دنيا و مردم خودش را ندارد و رسانه هاي سبز هم حاضر به انعكاس اخبار آنها نيست، لذا آذربايجاني ها هم نمي خواهند كار به رويارويي تمام عيار بكشد يعني حداقل نمي خواهند كه آنها شروع كننده باشند و اين تصميمي كاملا عاقلانه است چون نبايد بهانه دست حكومت داد، پيش از آنكه آمادگي كامل ايجاد شده باشد.

براي اينكه دقيق تر بدانيد كه حكومت تا چه حد از اين حركت در وحشت است، كافي است با نگاهي موشكافانه به آمار بازي استقلال و تراكتورسازي در تهران، به مقايسه آن با داربي استقلال و پرسپوليس بپردازيم. در بازي استقلال و تراكتورسازي به ادعاي رسانه هاي خود حكومت 90 هزار تماشاگر حاضر بود كه 50 هزار نفر استقلالي و 40 هزار نفر تراختوري بودند. حالا اين را مقايسه كنيد با آمار بازي داربي استقلال و پرسپوليس كه در آن تعداد كل تماشاگران 70 هزار نفر بود! معمولا پرسپوليس طرفداران بيشتري نسبت به استقلال دارد ولي حالا فرض كنيم كه نسبت 50-50 بوده باشد، با اين حساب تعداد تماشاگران استقلالي در بازي داربي فقط 35 هزار نفر بوده است؟!

حالا سوال بزرگي كه اينجا مطرح مي شود اين است كه پس آن 50 هزار نفر تماشاگر استقلال در بازي با تراختور از كجا آمده بودند؟! آيا هيچ عقل سليمي مي پذيرد كه 50 هزار تماشاگر استقلالي براي ديدن بازي با تراختور بروند و فقط 35 هزار نفر براي ديدن بازي داربي با پرسپوليس بروند؟! پس آن 15 هزار نفر اضافه كه بودند و از كجا آمده بودند؟! آيا آنها طرفدار استقلال بودند يا اعضاي بسيج محلات تهران براي مقابله با طرفداران تراختور! آيا آنها از جنس همانها نبودند كه در 22 بهمن براي طرفداري از رژيم به خيابانها آورده شده بودند؟! پس آيا واقعا كسي كه سر كبوتر سرخ رنگ تراختوري ها را كند، استقلالي بود يا يكي از اعضاي بسيج مسئول سركوب مردم؟ به ريش هاي فردي كه سر كبوتر را مي كند با دقت نگاه كنيد [13].

بازي اخير تراختور با سپاهان از شبكه 3 مستقيما پخش شد و قرار شده است كه از اين به بعد همه بازيها به صورت مستقيم پخش شود! ولي آيا اصلا فكر كرده ايد دليل اين تصميم چيست؟! از چند هفته پيش تلويزيون آذربايجاني گوناز پخش مستقيم بازي هاي تراختور را شروع كرده بود يعني دو بازي قبل به صورت زنده از گوناز پخش شده بود و همين مساله زنگ خطر بزرگي را براي رژيم به صدا در آورده بود! اگر اين حركتي كه در قالب ورزش شروع شده بتواند رسانه مستقلي هم داشته باشد و ميليونها طرفدار بازيهايي تيم را از طريق ماهواره دنبال كنند، اين خطر امنيتي بزرگي براي حكومت است، چون همچنان كه گفتم، حركت در حال شكل گيري سرخ جامگان در حال حاضر فقط يك نقصان بزرگ دارد و آن رسانه است. گوناز تي وي فقط 3 هفته توانست از هات بيرد برنامه پخش كند و به سرعت با پارازيت روبرو شد. سايت تراكتورفنس كه در روزهاي بازي تعداد نفرات آنلاين در آن تا 600 نفر هم مي رسيد (كه در مقايسه با بالاترين كه حدود 3000 نفر است، يك پنجم آن بوده كه براي يك سايت ورزشي رقمي بسيار بالاست) بسته شد و بقيه سايتهاي مستقل هم همگي فيلتر شدند.

پخش زنده بازي فوتبال از طريق گوناز كه از طريق تل استار و يوتل ست پخش مي شود، به تدريج مي توانست، تعداد بينندگان اين تلويزيون در داخل ايران را به ميليونها نفر برساند. چون در فضاي امنيتي داخل ايران شما جرات نمي كنيد فركانس هاي يك تلويزيون سياسي را به هر كسي بدهيد مگر دوستان بسيار نزديكتان ولي پخش زنده بازي هاي فوتبال مي توانست به شما اين مصونيت را بدهد كه به همه طرفداران فوتبال و همكارانتان كه چندان هم خوب آنها را نمي شناسيد، فركانس هاي تلويزيون را بدهيد و بعد هم براي اينكه مطمئن باشيد كه طرف مقابل شما را لو نخواهد داد، بگوييد كه من از برنامه هاي سياسي اين تلويزيون اصلا خوشم نمي آيد ولي تا وقتي تلويزيون سرتاسري بازي ها را پخش نمي كند، از اين كانال بازي را دنبال مي كنم! يعني بهانه فوتبال مي توانست، به شما امكان بدهد كه به افراد بيشتري كه شناخت كمتري از آنها داريد، فركانس هاي ماهواره را برسانيد. اين اتفاقي بود كه در حال رخ دادن بود و حكومت به درستي، سريعا متوجه خطر شد و براي جلوگيري از اين مساله، پخش زنده سرتاسري بازيها را شروع كرد. دليل ديگر پخش زنده سرتاسري بازي از شبكه سه، تشويق مردم به ماندن در خانه هايشان و نيامدن به ورزشگاههاست! چون هرچه تعداد تماشاگران در ميدان بيشتر باشد، خطرات امنيتي اش براي حكومت بيشتر است!

اما به نظرم مي رسد كه حكومت بويژه پس از بازي اخير با سپاهان نشان داد كه به تدريج پس از خاموش كردن نسبي حركتهاي ميداني جنبش سبز، بدش نمي آيد كه جنگ سرد موجود بين طرفداران تيم با ماموران امنيتي را به رويارويي تمام عيار بكشاند و با توجه به سكوت خبري رسانه هاي جنبش سبز و برد كوتاه رسانه هاي آذربايجاني، يك در گيري در ورزشگاهها ايجاد كند و بهانه اش را به گردن هواداران تراختور بياندازد و بعد هفته ها تيم را از تماشاگر محروم كند! انتشار خبر تماما دروغ چاقو كشي در تبريز [14] در واقع با هدف توجيه سركوب مردم منتشر شده است و احتمال آن بسيار زياد است كه با انتشار اخبار دورغين مشابه در بازي هاي آينده، سركوب شديد و وحشيانه اي را ترتيب بدهند و با دستگيري عده زيادي، هفته ها اين تيم را از تماشاگر محروم كنند و بدين ترتيب اين غائله را فعلا بخوابانند و به مردم بگويند كه بازي را از تلويزيون سراسري ببينند و به ورزشگاهها نيايند!

اينجا هوشياري رسانه هاي جنبش سبز بسيار مهم است تا اسير اين جو سازي هاي حكومت نشوند و خبرهاي دروغ منتشر شده توسط رسانه هاي حكومتي را باور نكنند و با تغيير رويه فعلي شان، با انتشار اخبار مربوط به حوادث رخ داده در حواشي بازي هاي اين تيم، به رژيم هشدار بدهند كه اخبار هر گونه سركوب وحشيانه طرفداران فوتبال به صورت وسيعي منتشر خواهد شد، تا رژيم در محاسباتش تجديد نظر كند. چون با توجه به سكوت فعلي رسانه هاي سبزها، حكومت حساب مي كند كه مي تواند با انتشار اخبار دروغ در مورد مثلا چاقوكشي طرفداران فوتبال، بهانه لازم براي سركوب شديد طرفداران را بدست آورد و مطمئن هم باشد كه اخبار آن جز در رسانه هاي محدود آذربايجاني، در هيچ جا منتشر نخواهد شد و سبزها در مقابل آن سكوت خواهند كرد و حكومت خواهد توانست هفته ها تيم را از داشتن تماشاگر محروم كند و بعد به تدريج افرادي را كه در طول اين بازي ها شناسايي كرده بازداشت و شكنجه كرده و پس از گرفتن تعهدهاي سنگين آزاد كند و آنها را از حضور در استاديوم محروم كند.

هواداران تيم تراختور هم بايد به شدت مواظب رفتارها و شعارهاي خود باشند و هيچ بهانه اي به دست حكومت ندهند كه بتواند اين طرح خودش را به مرحله اجرا در آورد. شعارها بايد در حد همان زنده باد آذربايجان و كور شود دشمنان آذربايجان و مدرسه به زبان مادري باشد و از آنها فراتر نرود. آنها بايد بدانند كه رژيم دنبال بهانه است و هيچ گونه خشونتي از طرف هواداران نبايد انجام شود حتي شكستن شيشه هاي اتوبوس ها كه در تهران امري عادي است، در تبريز مي تواند بهانه اي براي سركوب و محروميت طولاني مدت تيم از داشتن تماشاگر شود. رژيم در نهايت مجبور به رويارويي با مردم خواهد شد ولي بهانه اين كار نبايد از طرف تماشاگران به رژيم داده شود تا بتواند نيروهاي محلي را براي سركوب مردم راضي كند. هواداران تا آنجا كه مي توانند بايد از خود خويشتنداري نشان دهند و در عين حال هر روز بر شور و حال خود در هواداري از تيم بيافزايند. اين روند باعث وحشت رژيم خواهد شد و يك جايي تصميم خواهد گرفت كه به اين قضيه با سركوب مردم خاتمه دهد.

اگر رژيم بتواند بهانه مناسبي از هواداران بدست آورد تا نيروهاي وفادارش را به سركوب مردم راضي كند، بازنده ما خواهيم بود ولي اگر رژيم هيچ بهانه قابل قبولي بدست نياورد و بدون داشتن دليل موجه، دستور مداخله بدهد، با مقاومت نيروهاي محلي مواجه خواهد شد و اعتراضات به داخل شهرها كشيده خواهد شد و جرقه يك حركت اعتراضي بزرگ صدها هزار نفري زده خواهد شد. لذا ما تا آنجايي كه مي توانيم بايد هيچ بهانه اي بدست حكومت ندهيم تا اگر كه حكومت تصميم گرفت كه مرگ يكبار، شيون يكبار و خواست قضيه را مثل قلعه بابك يكسره كند و تيم را محروم كند يا همانطور كه در اخبار وجود داشت، تيم را به بهانه بدهي هايش به صنوق قرض الحسنه واگذار كند و نام تراختور را كه به سمبل مبارزه منفي تبديل شده از روي تيم بردارد و مثلا رنگ پيراهن تيم جديد را عوض كند تا مانع شبيه سازي آن با قلعه بابك شود يا با فروش بازيكنانش، تيم را تضعيف و دوباره به دسته پايين بفرستند، حداقل بتوانيم حركت اعتراضي بزرگ و دامنه داري را در شهرهاي آذربايجان به راه اندازيم و اجازه ندهيم كه حكومت به همين راحتي اين امكان فرياد كردن خواسته هاي قانوني مان از جمله زبان مادري مان را از ما بگيرد.

[1]: http://balatarin.com/topic/2010/3/5/1004583

[2]: http://zamaaneh.com/shahzadeh/2009/05/post_117.html

[3]: http://iranglobal.info/I-G.php?mid=2-56555

[4]: http://www.youtube.com/watch?v=wg5U6M3Z6oI

[5]: http://www.youtube.com/watch?v=HyQjYT-xb5I

[6]: http://www.oyrenciblog.blogfa.com/post-169.aspx

[7]: http://www.youtube.com/watch?v=Bj6g9FMfCUA

[8]: http://www.youtube.com/watch?v=UrUKHNnsaKg

[9]: http://www.youtube.com/watch?v=dA4H1TzvdaY

[10]: http://www.youtube.com/watch?v=1lfhhFB_XUI

[11]: http://www.youtube.com/watch?v=bxuW7ORDu9g

[12]: http://www.youtube.com/watch?v=5_AVvl5kf2A

[13]: http://www.youtube.com/watch?v=sTLLklLfsTw

[14]: http://www.khabaronline.ir/news-47735.aspx